دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

روزه های سکوتم اجباریست
سمبلی مادرانه از ننگم

سنگرم را به دشمنم دادی
من هنوز احمقانه می جنگم !

هر شب می‌نشینم پای حساب و کتابم 

چند بار گفته‌ای دوستم داری 

چند بار دوستم داشته ای 

چند بار بارونی شده‌ای برای من 

چند بار باریده ای 

چند بار عارف شدی ، عاشق شدی ، شاعر شدی 

چند بار برای نبودنم مردی و زنده شدی 

چند بار از آمدنم ناامید شدی 

چند بار از رفتنم شکستی 

چند بار از دیدنم دوباره بهاری شدی 

 

هر جور حساب می‌کنم می بینم هنوز هم من بیشتر دوستت دارم 

می بینم هنوز هم لحظه های بی‌ تو کشنده است 

می بینم صبورانه تحمل می‌کنم بودن و نبودنهایت را 

می بینم هر شب خواب من از خیال تو در بدر می‌‌شود 

هر شب دلم برای لیلی می سوزد 

هر شب خیسی پنجره‌ها داغی‌ گونه‌هایم را به تن می‌‌کشد 

هر جوری حساب می‌کنم می بینم حساب و کتابمان یکی‌ نمی‌شود ، من و کتابم اینجا منتظر ، بیا کمی‌ عاشقی کن ، عارفی کن ، بیا و دلت رو با دل ما یکی‌ کن ، بیا حسابت را تسویه کن .

"نیکی فیروزکوهی"




+شنیدنی 


+حرفا تو ذهنم قاطی شدن نمیدونم ازکدومشون بگم 

ترجیح میدم همشونو ساکت کنم :))

  • ❤️ ...
  • ❤️ ...

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت

عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت

بدنت را بکشانی به سر دار خودت 

کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد

بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی

بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد

بگذاری برود! آه... به اصرار خودت!

بگذاری برود در پی خوشبختی خود

و تو لذت ببری از غم و آزار خودت

درد یعنی بروی ، دردسرش کم بشود

بشوی عابر آواره ی افکار خودت

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت


|علی صفری|


+گـــــوش 


  • ❤️ ...

مرد

اگر

بودم

نبودنت را غروب های زمستان

در قهوه خانه ی دوری

سیگار می کشیدم 

نبودنت

دود می شد

و می نشست روی بخار شیشه های قهوه خانه 

بعد

تکیه می دادم

به صندلی

چشمهایم را می بستم

و انگشتانم را دور استکان کمر باریک چای داغ حلقه می کردم

تا بیشتر از یادم بروی

نامرد اگر بودم

نبودنت را

تا حالا باید

فراموش کرده باشم

مرد نیستم اما

نامرد هم نیستم

زنم

ونبودنت

پیرهنم شده است



+کاش میشد یه موقع هاییم مرد بشم 

مثلا اینکه اگر تصمیم می گرفتم برم مسافرت نیازی نبود ازبقیه بپرسم میذارین برم؟!

میگفتم من دارم میرم کاری ندارین؟!

کسیم تا این حد مجبور نبود دخالت کنه :(

من دلم مسافرت می خواد حتی جفتمم جوره و بدجور پایه 

اما میگن جاده ها برفیه هوا سرده خطرناکه :|||

بهانه مزخرفیه 

چون ما هرسال تو همین سرما میریم 

حالا یه امسال که خودم میخوام برم نمیذارن 

واااااای که اگه بشه ♥_♥



+گوش کنید (شاید خیلی کم با سلیقتون جور باشه اما خودم دوسش دارم)

  • ❤️ ...

اندوه های یک مرد را 

گاهی چند نخ سیگار هم می تواند

به هم بدوزد و 

از لب هایش بشکافد و 

بیرون ببرد از پنجره ...

اندوه های زنانه اما !

خانگی تر از این حرف ها هستند...

درست مثل شیشه های مربا...

مثل سبزی های خشک معطر...

که می کوشند 

یک تکه از بهار را

برای زمستان 

کنار بگذارند ...!


" رویا شاه حسین زاده "



+ ...


+شنیدنی

  • ❤️ ...

از عیــــــن بگو : 

عطـــــــــر 

عســــــــل 

عشـــــــق بگو 

از آن شب بارانی بی چتر بگو 

این دیکته عاشقانه آغاز شده 

نقطه سرخط از اول سطر بگو ...


+گـــــــــــــوش♥


  • ❤️ ...
  • ❤️ ...

زخم ها بسیار اما نوشداروها کم است

دل که می گیرد تمام سِحر و جادوها کم است

 

هر نسیمی با خودش بوی تو را آورده است

بادها فهمیده اند اعجاز شب بوها کم است

 

تا تو لب وا می کنی زنبورها کِل می کشند

هرچه می ریزی عسل در جام کندوها کم است

 

بیشتر از من طلب کن عشق ! من آماده ام

خواهش پرواز کردن از پرستوها کم است

 

از سمرقند و بخارا می شود آسان گذشت

دیگر این بخشش برای خال هندوها کم است

 

عاشقم ، یعنی برای وصف حال و روز من

هرچه فال خواجه و دیوان خواجوها کم است

 

من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم

جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است!

 

|رضا نیکوکار|



+گوش کنیـــد♥

  • ❤️ ...

چشمت افسونگر دلهاست به افسانه قسم

باده در چنگ تو رسواست به پیمانه قسم

شمع در مکتب عشاق که شد چله نشین

سوختن را زمن آموخت به پروانه قسم

چون پریشانی زلفت که کند رقص حریر

پیچ وتابی به دل انگیخته برشانه قسم

تو همه سنگ شدی آینه دل گر چه شکست

باز افزود تو را جلوه به آینه قسم

بی تو متروکه و بی رهگذرست کلبه من

با تو آباد شود کلبه به ویرانه قسم

گفت مجنون به جبین مهر جنونم نزنید

عقل درمانده عشق است به دیوانه قسم



+شاعرش یادم نیست بازهم :|


+همه چیز بر خلاف تصوراتم یهو بد میشه و یهو بدجور عالی با من سرجنگ داره O_Oدر غیر ممکن ترین حالت زندگی همه چیز ردیف میشه 


+گوش بدید( امید است لذت ببرید^_^)


  • ❤️ ...

مثل یک ساعت از رونق و کار افتاده 

هر که در عشق رکب خورده کنار افتاده


فصل تا فصل خدا بى تو هوا یک نفره است

از سرم میل به پاییز و بهار افتاده


هر دو سرخیم ولى فاصله ما از هم

پرده هایى است که در قلب انار افتاده


پیش هم بودن و هم جنس نبودن درد است

آه از آن سیب که در پاى چنار افتاده


حس من بى تو به خود نفرت دانشجویى ست

از همان درس که در آن دو سه بار افتاده


سهمم از عشق تو عکسى ست که دیدم آن هم 

دستم آنقدر تکان خورد که تار افتاده!


"سید سعید صاحب علم"



+سبیل زده نمیشهـ :)



+آهنگ دلنشینی فعلا مدنظرم نیست 


جمعتون دلنشین ♥

  • ❤️ ...