دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

روزه های سکوتم اجباریست
سمبلی مادرانه از ننگم

سنگرم را به دشمنم دادی
من هنوز احمقانه می جنگم !

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت

عاشقش باشی و افسوس گرفتار خودت

به خدا درد کمی نیست که با پای خودت

بدنت را بکشانی به سر دار خودت 

کاروان رد بشود، قصه به آخر برسد

بشوی گوشه ای از چاه خریدار خودت

درد یعنی لحظاتی به دلت پشت کنی

بشوی شاعر و یک عمر بدهکار خودت

درد یعنی که نماندن به صلاحش باشد

بگذاری برود! آه... به اصرار خودت!

بگذاری برود در پی خوشبختی خود

و تو لذت ببری از غم و آزار خودت

درد یعنی بروی ، دردسرش کم بشود

بشوی عابر آواره ی افکار خودت

اینکه سهم تو نشد درد کمی نیست ولی

درد یعنی بزنی دست به انکار خودت


|علی صفری|


+گـــــوش 


  • ❤️ ...

نظرات  (۱۱)

  • پسر خوشحال
  • یاد این شعر از زنده یاد نجمه زارع افتادم 
    "خبر به دورترین نقطه جهان برسد"***"نخواست او به من خسته بی گمان برسد"
    "شکنجه سختتر از این که پیش چشم خودت"***"کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد"
    پاسخ:
    آره شعرای علی صفری یه حالت تقلید داره 
    اکثرا به وزن شعر شاعرای دیگه شعر گفته 

    نجمه زارع محشرهـ
    این عکسارو من آخرش باید بفهمم از کجا میاری :دی
    پاسخ:
    هر شعری که جستجو میکنم بعدش قسمت عکسا میرم یه سری عکس که مرتبط باشه تقریبا با شعر بر میدارم 
    یا از قسمت تگ اینستا باتوجه به اسم شاعر عکسایی که میخوامو بر میدارم به همین آسانی به همین خوشمزگی :))))) 

    ^_^
    شعر قشنگیه 
    پاسخ:
    آره خیلی :))

    ممنووون جانم 
    ئه ممد؟!
    پاسخ:
    اوهوم ممد ^_^
    زیبا بود بانو خانم
    زنده باشی

    پاسخ:
    متشکرم مستر 

    سلامت باشید 
    واقعا زیبا بود...
    درد یعنی نماندن به صلاحش باشد٬ بگذاری برود...
    پاسخ:
    اوهوم واقعا 
    قابلی نداشت جانم ♥
  • مجنونِ لیلی
  • به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد
    اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد

    پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر
    مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد

    عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار
    که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد

    به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم 
    خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد

    دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم
    بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد

    سجّاد سامانی


    همیشه عاشق واقعی باشید و بمونید
    به واقعی بودنش اطمینان پیدا کنید
    بعد تا اخرش بمونید
    موفق باشید
    یاعلی
    پاسخ:
    شعر مورد علاقمه این مرسی بدجووووور تشکر ^_^

    آفرین آفرین چشم 
    علی یارتون 
    در پناه خداااااااااااا
    زیبا بود
    پاسخ:
    ممنوووون جانم 

    به رسم صبر ، باید مَرد آهش را نگه دارد

    اگر مرد است، بغض گاهگاهش را نگه دارد

     

    پریشان است گیسویی در این باد و پریشان‌تر

    مسلمانی که می‌خواهد نگاهش را نگه دارد

     

    عصای دست من عشق است، عقل سنـگدل بـگذار

    که این دیوانه تنها تکیه‌گاهش را نگه دارد

     

    به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم 

    خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد

     

    دلم را چشم‌هایش تیرباران کرد ، تسلیمم

    بگویید آن کمان‌ابرو سپاهش را نگه دارد

     

    پاسخ:
    دوتااااااایی ^_^

    مرسی عشقمممممممم 
  • ✖پرنٌس‍‍ِــ‍‍pгคภςєςــسٌ .✖
  • ای جان...خیلی باحال بود
    پاسخ:
    جانت سلامت قابلی نداشت جانم ♥
    واقعاعالی بودخلی قشنگ بودبغض داشت انگاری
    پاسخ:
    مرررررسی آره واقعا نازگل :-*

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی