دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

روزه های سکوتم اجباریست
سمبلی مادرانه از ننگم

سنگرم را به دشمنم دادی
من هنوز احمقانه می جنگم !

شب شب شعرو شوره 

شب شب ماه و نوره 

با یار قرار گذاشتم 

دیر کرده راهش دوره


+(کلیک



+یهو این شعر اومد جلو دستم 

شاد شدم گذاشتم اگه کسی اتفاقی گذرش افتاد اینوراگوش بده شاد شه 



عشق که میگن همینه 

چه شادی آفرینه 

وای غمشم شیرینه 

چقده به دل میشینه



قر ندین مدیونید :-Pحالا خود دانید ♥


  • ❤️ ...

نظرات  (۸)

  • اثــــــــمر
  • سلامـــ عزیزم

    این ور چرا اومدی؟! :)


    پاسخ:
    سلام خانوم گل

    دیگه حوصله بلاگفا خائنو نداشتم :-D

    خیلی سست عنصر بازی درآورد ^_^
  • اثــــــــمر
  • عشق پرواز بلندی‌ست مرا پر بدهید
    به من اندیشة از مرز فراتر بدهید
    من به دنبال دل گمشده‌ای می‌گردم
    یک پریدن به من از بال کبوتر بدهید
    تا درختان جوان، راه مرا سد نکنند
    برگ سبزی به من از فصل صنوبر بدهید
    یادتان باشد اگر کار به تقسیم کشید
    باغ جولان مرا بی‌در و پیکر بدهید
    آتش از سینة آن سرو جوان بردارید
    شعله‌اش را به درختان تناور بدهید
    تا که یک نسل به یک اصل خیانت نکند
    به گلو فرصت فریاد ابوذر بدهید
    عشق اگر خواست، نصیحت به شما، گوش کنید
    تن برازندة او نیست، به او سر بدهید
    دفتر شعر جنون‌بار مرا پاره کنید
    یا به یک شاعر دیوانة دیگر بدهید.





    پاسخ:
    مرسی بسیااااااار ♥♥^_^♥♥
  • اثــــــــمر
  • بــــه یـــــادتـــــم، خـــــوبـــــم ...
    اغلب فکر می کنیم؛
    اینکه به یاد کسی هستیم؛
    منّت ی است بر گردن آن شخص؛
    غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم؛
    این هنر اوست نه ما؛
    به یاد ماندنی بودن؛
    بسیار مهم تر از به یاد بودن است؛
    بــــه یـــــادتـــــم، خـــــوبـــــم ...






    پاسخ:
    به به بانوووووو خیلیم عاااالی 
    خبر آمد خبری در راه است 

       سرخوش آن دل که از آن آگاه است 

     شاید این جمعه بیاید، شاید 

        پرده از چهره گشاید، شاید

      دست افشان، پای کوبان می‎رومــــــ  

        بر در سلطان خوبان می‎رومـــــ 

     می‎رومــــــــ بار دگر مستمــــــ کند

        بی پر و بی پا و بی دستمـــــــ کند 

     می‎رومـــــــــ کز خویشتن بیرون شومـــــــــــ

        پرده‎ی لیلا رخی مجنون شومــــــــــ 

      هر که نشناسد امامـــــــــ خویش را  

        بر که بسپارد زمان خویش را

     با همه‎ی لحن خوش آوایی‎امـــــــــ 

       در به در کوچه تنهایی‎امـــــــــــــ 

    ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر

      نغمه‎ی تو از همه پر شورتر

     کاش که این فاصله را کمـــــــــ کنی

       مهنت این قافله را کمــــــــــ کنی  

     کاش که همسایه‎ی ما می‎شدی 

        مایه‎ی آسایه‎ی ما می‎شدی 

    هر که به دیدار تو نایل شود

      یک شبه حلاّل مسائل شود

     دوش مرا حال خوشی دست داد  

         سینه ما را عطشی دست داد  

      نامـــــ تو بردمـــــــ لبمــــــــ آتش گرفت

        شعله به دامان سیاوش گرفت

     نامـــــــــ تو آرامه‎ی جان من است

        نامه‎ی تو خط امان من است

      ای نگهت خاستگه آفتاب 

       بر من ظلمت‎زده یک شب بتاب

       پرده برانداز ز چشمـــــــ تَرمــــــــــ

          تا بتوانمــــــــ به رخت بنگرمـــــــــــ

      ای نفست یار و مدد کار ما

         کـی و کجا وعده‎ی دیدار ما 

       دل مستمندمـــــــــ ای جان به لبت نیاز دارد 

          به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد  

      به مکه  آمدمــــــــ ای عشق تا تو را بینمـــــــــــــ

       تویی که نقطه‎ی عطفی به اوج آیینمـــــــــ  

      کدامــــــــــ گوشه مشعر، کدامـــــــــ کنج منا  

        ز شوق وصل تو در انتظار بنشینمـــــــ  

      ای زلیخا دست از دامان یوسف باز کش

          تا صبا پیراهنش را سوی کنعان آورد

    ببوسمــــــــ خاک پاک جمکران را  

          تـجلی‎خـانه پیغمبران را 

    خبر آمد خبری در راه است

       سرخوش آن دل که از آن آگاه است

    شاید این جمعه بیاید، شاید 

            پرده از چهره گشاید، شاید  



    +++

    شعرات خیلی خوشگل بودن عزیزم...مرسی مرسی مرسی


    پاسخ:
    این خیلی عاااالیه دوسش میدارم 


    مرسیییی قابلتوووو نداشت عشق جااااان 
    قشنگ بود
    چوخ گوزلیدی
    پاسخ:
    مرررررسی 

    چوخ گوزلیدی یعنی چی؟!
    زمانی که می‌بینم یک خواننده نمی‌تواند خودش به تنهایی کنسرتش را گرم کند و مدام از تماشاچیان می‌خواهد که دست بزنند یاد بچه‌های چند ماهه‌ای می‌افتم که عمه و عمو و خاله و دایی باید دست بزنند تا این کمی کونش را تکان بدهد و نی‌نای‌نای کند!
    پاسخ:
    :)

    بسی جالب 

    نمی خواهم غلو کنم و ایرانی‌ها را نابغه نشان بدهم ولی فقط یک ایرانی می تواند روی یک شعر غمناک آهنگ شش و هشت بگذارد و با آن بخواند و قر بدهد!

    پاسخ:
    کار دیگه ای هم نمیتونه انجام بده 
    مجبوره خب :)

    برا شادی نباید محدودیت وجود داشته باشهـ 
    هاها :))) ... مرسییی...
    پاسخ:
    خواهشششششش 

    ^_^

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی