عادت کردهام فاصلهها را با ثانیهها اندازه بگیرم.
گاهی هوای دلخوشی چه سنگین می شود!
عادت کردهام چشمانم را به روی انتظار ببندم .
خبر نداری،
آنقدر آبستن حادثه شدهام که هر آن می ترسم اتفاقی بیفتد،
بی آنکه دستهایم در دستهای تو باشد.
می ترسم لحظهای که از شوق تو مدهوش می شوم،
هنوز بین نگاه ما چند ثانیهای فاصله باشد.
تو جای من باشی، بار سنگین تحمل را کجا زمین می گذاری؟
"نیکی فیروزکوهی"
+ عادت کردن به یه چیز خیلی میتونه زجر آور باشه
کار خوب و معقولی نیست به نظرمـ:\
باعث میشه دربند یه سری چیزا باشیم که تو ذهنمون بزرگش کردیم ...