به من لگد زده شعری که در شکم دارم
چقدر درد کشیدم، چقدر غم دارم
نبوده است کنارم، کسی که مثل خودم...
نبوده است کسی که همیشه کم دارم
به ذهن من نرسیدست وقت زاییدن
دوباره سقط شده، آنچه در سرم دارم
نریز بطری خالی مست را، امشب...
که به سلامتی مرگ، جام سم دارم
اتاق در غزلم گیج میرود، انگار
کمی تهوع از فرط شعر هم دارم
به من لگد زده شعری که در شکم دارم
جنین مرده به دنیای خویش می آرم
|مرجان بیگی فر|