ای آنکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟
بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟
در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریـزی
من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟
محبوس شدم گوشه ی ویـرانه ی عشقت
آوار غمت بـر ســـرم افتـــاد ، کجایی ؟
آســودگی ام ، زنــدگی ام ، دار و نـدارم
در راه تــو دادم همه بـر باد ، کجایی ؟
اینجا چه کنم ؟ ازکه بگیرم خبرت را ؟
از دست تــو و ناز تو فریاد ، کجایی ؟
دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر
دیــــوانه شــدم خانه ات آباد ، کجایی ؟
"پریناز جهانگیر عصر"
+بالآخره آسمون ماهم برفی شد ^_^
+گاهی تجدید نظر تو قرار دادن یه سریا تو اولویتامون بدجوری نیاز میشه :)
+دیروز توکتابخونه یه آدم عین قبل خودم روبروم نشسته بود دلم میخواست برم محکم دستشو بگیرم که آخه بچه بااینکار فقط حسرت برا خودت میذاری کلی دردسر داری به جون میخری اما حیف که تا خودش نخواد نمیفهمه برا فهمیدن این اشتباهات شش ماه یه سال گاهیم خیلی بیشترررررر زمان میبره دقیقا وقتی که دیگه دیر شده آدم به خودش میاد
تصویرش نمیره از ذهنم اصلا :|
کاش به خودش بیاد خیلی زود:)
+ فردا دوباره پاییز میشه باز
دلش ز غصه لبریز میشه باز
ای آسمون بهش بگو
پشیمون میشی
به سوز عاشقی قسم
که دل خون میشی
گووووووووش کنید (خواننده زنـه)