نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمهی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ار، نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصهی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچهی عقل
هرکجا نامهی عشق است، نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
قروقاطی نوشت :
+ گیرم رقبا بر در تو صف زده باشند
این بوسه مارا بده یک دانهـ صفی نیست
+شجاعت چیز خوبیهـ همیشه :)
+با آدم بی احساس هم کلام شدن وحشتناک سختهـ:|||
فعلا اولویت با سکوتهـ تا جد بزرگوارش بیاد جلو چشش:)
+بی صبرانهـ منتظر 9 شبمـ^_^
خوبه که آهنگ جدید میشنومـ♥
+نمیتونم با نظم بنویسم حتی تو سررسیدمم همه اتفاقات بی نظم نوشته میشه
اصلا مغزم اجازه نمیده درباره یه موضوع کامل بنویسم
وسط یکی اون یکی حرف میزنه مجبورم دربارش یه چی بگم :||||
+شنیدنیهـ♥ـ یادآوریهـ مهـ شید