هر شب مینشینم پای حساب و کتابم
چند بار گفتهای دوستم داری
چند بار دوستم داشته ای
چند بار بارونی شدهای برای من
چند بار باریده ای
چند بار عارف شدی ، عاشق شدی ، شاعر شدی
چند بار برای نبودنم مردی و زنده شدی
چند بار از آمدنم ناامید شدی
چند بار از رفتنم شکستی
چند بار از دیدنم دوباره بهاری شدی
هر جور حساب میکنم می بینم هنوز هم من بیشتر دوستت دارم
می بینم هنوز هم لحظه های بی تو کشنده است
می بینم صبورانه تحمل میکنم بودن و نبودنهایت را
می بینم هر شب خواب من از خیال تو در بدر میشود
هر شب دلم برای لیلی می سوزد
هر شب خیسی پنجرهها داغی گونههایم را به تن میکشد
هر جوری حساب میکنم می بینم حساب و کتابمان یکی نمیشود ، من و کتابم اینجا منتظر ، بیا کمی عاشقی کن ، عارفی کن ، بیا و دلت رو با دل ما یکی کن ، بیا حسابت را تسویه کن .
"نیکی فیروزکوهی"
+حرفا تو ذهنم قاطی شدن نمیدونم ازکدومشون بگم
ترجیح میدم همشونو ساکت کنم :))