چشمت افسونگر دلهاست به افسانه قسم
باده در چنگ تو رسواست به پیمانه قسم
شمع در مکتب عشاق که شد چله نشین
سوختن را زمن آموخت به پروانه قسم
چون پریشانی زلفت که کند رقص حریر
پیچ وتابی به دل انگیخته برشانه قسم
تو همه سنگ شدی آینه دل گر چه شکست
باز افزود تو را جلوه به آینه قسم
بی تو متروکه و بی رهگذرست کلبه من
با تو آباد شود کلبه به ویرانه قسم
گفت مجنون به جبین مهر جنونم نزنید
عقل درمانده عشق است به دیوانه قسم
+شاعرش یادم نیست بازهم :|
+همه چیز بر خلاف تصوراتم یهو بد میشه و یهو بدجور عالی با من سرجنگ داره O_Oدر غیر ممکن ترین حالت زندگی همه چیز ردیف میشه
+گوش بدید( امید است لذت ببرید^_^)