ساعتم را نگاه کردم و بعد چشم در چشم چار عطسه زدم
تو به رفتن بلیت می دادی من به ماندن دچار؛ عطسه زدم
از تنم کوپه کوپه می رفتی، روی ریلی که مقصدش بودم
ناگهان بلندگو مردی گفت: " لطفن سوار... عطسه زدم
شیهه ی آن قطار هر جایی رفته ها را به خویشتن می خواند
تو به سویش قدم قدم رفتی، من ولی زار زار عطسه زدم
هاپ چی! صبر کن! ولی رفتی - ریل آبستن از عبوری تلخ –
تِک تِلِک تِک تِلِک
_خداحافظ
پشت پای قطار عطسه زدم
علیرضا بدیع