جای جای گونه ام از شوق دیدارت تر است
خاکهای خیس و باران خورده عطرش بهتر است
این تضاد فلسفی من را روانی می کند
این که زیبا بودنت نسبی ست، فکری مسخره است
نقش ابروهای تو بر صفحه پیشانیت
شکل نور آذرخشی روی سطح مرمراست
رنگ سرخ غنچه لبهات و خال گونه ات
دانه سرخ انار و تکه های گلپر است
قاب عکس شیشه ای با عکسهایت جان گرفت
هر که با این معجزه ایمان نیارد، کافراست
|امیر سهرابی|
" میخواستم بزرگ بشم
درس بخونم مهندس بشم
خاکمو آباد کنم
زن بگیرم
مادر و پدرمو ببرم کربلا
دخترمو بزرگ کنم ببرمش پارک، تو راه مدرسه باهم حرف بزنیم
خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم
خوب نشد
باید میرفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم، دفاع کنم
رفتم که
دروغ نباشه
احترام کم نشه
همدیگرو درک کنیم
ریا از بین بره
دیگه توهین نباشه
محتاج کسی نباشیم
الان اوضاع چطوره ....؟ "
قسمتی از وصیت نامه تخریب چی نوجوان شهید کاظم مهدیزاده