تا بهحال طعم بیخیالی را چشیدهای؟
ملس است و دلچسب
چقدر مینشیند به جانت
و دلآرام و دلشاد از تمام اتفاقات اطرافت لذت میبری،
از صبحهای بیتشویش،
صدای گنجشکها،
گلدانهای شمعدانی پشت پنجره،
از نوشیدن فنجانی چای با طعم زندگی
و رقص واژه واژه شعر بر لبانت
و در آخر از سکوت شبهای بیدغدغه
بیخیال باش جانم!
نگذار رد پای خاطرات روحت را لگدمال کند
بگذر از تمام تلخکامی های روزگار
لبخند بزن
عمیق نفس بکش
و جان ببخش به تمام لحظههای بیجانت.
بیخیال باش جانم!
+سارا قبادی
+به بیخیالی زدنم آدمو خسته میکنه
گاهی ضعیفم و الآن وقتیه که خیلی ضعیفم:)
+پنجره بازه بااینکه هوا سرده اصن حاضرم سرما بخورم فعلا هیچی برام مهم نیست
ـ بازم بگو بیخیال :)
+من دلم تنگ شده فاجعه را میفهمی؟
- زمان فهمیدنش گذشتـ
+بغضی بین گلو مانده و جان میگیرد
+گاها آدم بی درکیم :) درحال حاضر ازاین بیشتر ازمن انتظارنمیره :|