گفته بودند که عاشق بشوی میمیری
اولین تجربه ام بود چه میدانستم..!
+هوم؟!:\
+یاازاول بد باش یا تا تهش آدم باش
نوسان دوست نمیدارم
یهو گم میشم دیگه پیدا نمیشم آدم تا یه حدی میتونه آدم باشه :)
گفته بودند که عاشق بشوی میمیری
اولین تجربه ام بود چه میدانستم..!
+هوم؟!:\
+یاازاول بد باش یا تا تهش آدم باش
نوسان دوست نمیدارم
یهو گم میشم دیگه پیدا نمیشم آدم تا یه حدی میتونه آدم باشه :)
پشت این پنجره باران قشنگی ست گلم
حال من حال پریشان قشنگی ست گلم
قبل از آنی که بیایی چه کـــویری بودم ...
زندگی با تو چه گلدان قشنگی ست گلم
سرنوشت من و تو روز ازل تعیین شد ...
فال ما داخل فنجان قشنگی ست گلم
نوحم از لطف تو بانو ... که تمام عمـــــــرم :
(( راه رفتن توی دالان قشنگی )) ست گلم
من لامذهب بی دین به تــــــــــو ایمان دارم
خیلی این کفر من ایمان قشنگی ست گلم
حاضــــــــــرم بندهء چشمان سیاهت باشم
توی چشمان تو شیطان قشنگی ست گلم
یوسفم ! بوی تو کافی ست مرا ... این دنیا ...
با حضور تو چه کنعان قشنگی ست گلــــــم
"مهدی جهاندار"
+آهنگبانو(شدیدا توصیه میشهـ:))
وعده دادی که پاییز شود برگردی
وقتی احساس تو لبریز شود برگردی
گفته بودی که همه عشق شدی می آیی
همسفر با تب پاییز که شدی می آیی
داغ تنهایی من سرد شد از دوری تو
کام شیرین دلم تلخ شد از دوری تو
خنده کردی و قدم در قدم باغ زدی
شعر پاییز مرا سر در این باغ زدی
سر دل باز شد و چشم خدا بارانی
تو نگفتی که میایی یه شب بارانی؟
مانده در خاطر من نقش هزار چهره ی تو
دلبری کن که ببینم همه آن چهره ی تو
وعده دادی که پاییز شود برگردی
چشم خیره به در مانده که تو برگردی
+پاییز امسال قراربود کلی اتفاق جدید بیافته
اما نشد که بشهـ...
هرچند پاییز هنوز تموم نشده :)
اما دیگه امید قد یه سر سوزنم برام نمونده
گاهی آدم ناامید تو بعضی چیزا
راحت تر زندگی میکنه :)
شب شب شعرو شوره
شب شب ماه و نوره
با یار قرار گذاشتم
دیر کرده راهش دوره
+(کلیک)
+یهو این شعر اومد جلو دستم
شاد شدم گذاشتم اگه کسی اتفاقی گذرش افتاد اینوراگوش بده شاد شه
عشق که میگن همینه
چه شادی آفرینه
وای غمشم شیرینه
چقده به دل میشینه
قر ندین مدیونید :-Pحالا خود دانید ♥
یک روز
بلکه پنجاه سال دیگر
موهای نوهات را نوازش میکنی
در ایوان پاییز
و به شعرهای شاعری میاندیشی
که در جوانیات عاشق تو بود
شاعری که اگر زنده بود
هنوز هم میتوانست
موهای سپیدت را
به نخستین برفِ زمستان تشبیه کند
و در چینِ دور چشمانت
حروفِ مقدس نقر شده بر کتیبههای کهن را بیابد
یک روز
بلکه پنجاه سال دیگر
یک ترانهی من را از رادیو خواهی شنید
در برنامهی مروری بر ترانههای کهن شاید
و بار دیگر به یادخواهی آورد
سطرهایی را
که به صلهی یک لبخند تو نوشته شدند
تو مرا به یاد خواهی آورد بدون شک
و این شعر
در آن روز
تازهترین شعرم برای تو خواهد بود
|یغما گلرویی|
+شب های رویایی(فوق قدیمی♥)
صبور باشید تا تهش گوش کنید :)
اگر مایل بودید
گفته بودی خوشت از ما نمیاید، به درک
حالت از دیدنمان جا نمیاید، به درک
کسر ِ شان است که همصحبت ِ مجنون باشی
مرد ِ دیوانه به لیلا نمیاید، به درک
هرچه در کوچه تان پرسه زنم پنجره ات
قدر ِ پلکی به تماشا نمیاید، به درک
راست گفتی لب ِ من را چه به شهد ِ لب تو
نان ِ خشکی به مربا نمیاید، به درک
من ِ بیکس سر ِ جایم بتمرگم بهتر
قد ِ مرداب به دریا نمیاید، به درک
نسخه پیچیده مرا دور ِ خودش هر شب درد
قرص ِ ماهت به مداوا نمیاید، به درک
من خودم خاسته ام پشت ِ سرت گریه کنم
نفسم بعد ِ تو بالا نمیاید؟ به درک
تو برو دلنگران ِ من ِ بیچاره نباش
مرگ هم سمت ِ دل ما نمیاید، به درک
نیستم لایق ِ خوشبختی و میدانم خوب
به من این گونه غلطها نمیاید، به درک
سقط کن عشق ِ مرا و بزن اصلن زیرش
هر جنینی که به دنیا نمیاید به درک
|شهراد میدری|
+تشویش(قدیمی و دوست داشتنی)
عاشق زنی مشو که می خواند
که زیاد گوش می دهد
زنی که می نویسد
عاشق زنی مشو که فرهیخته است
افسونگر، وهم آگین، دیوانه
عاشق زنی مشو که می اندیشد
که می داند که داناست، که توانِ پرواز دارد
به زنی که خود را باور دارد
عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن می خندد یا می گرید
که قادر است روحش را به جسم بدل کند
و از آن بیشتر عاشق شعر است
(اینان خطرناک ترین ها هستند)
و یا زنی که می تواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد
و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد
عاشق زنی مشو که پُر، مفرح، هشیار، نافرمان و جواب ده است
که پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی
چرا که وقتی عاشق زنی از این دست می شوی
که با تو بماند یا نه
که عاشق تو باشد یا نه
ازاینگونه زن بازگشتِ به عقب ممکن نیست
هرگز...
+ممکن هست اینجوریام نیست بنظرم :\
حالا شایدم درست بگهـ :)