قصه عشق اززمین که گذشت
ازهوایی شدن هراسی نیست
پیش بینی نکن چه خواهدشد
عشق مثل هواشناسی نیست
قصه عشق وزندگی این است:
پرسه درکوچه های تکراری
شعرهایی برای ننوشتن
خوابگاهی برای بیداری
قصه عشق اززمین که گذشت
ازهوایی شدن هراسی نیست
پیش بینی نکن چه خواهدشد
عشق مثل هواشناسی نیست
قصه عشق وزندگی این است:
پرسه درکوچه های تکراری
شعرهایی برای ننوشتن
خوابگاهی برای بیداری
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمهی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ار، نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصهی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچهی عقل
هرکجا نامهی عشق است، نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
چون که عینک نزدم، تار تو را میبینم!
عینکم را بزنم، چار (4) تو را، میبینم!!
این چه بیماری جذّاب و عجیبی ست که من
هر کسی رد شود انگار تو را میبینم!
تربیت 20، حیا 20، فداکاری 20
من در آیینهی آمار تو را میبینم!
"در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد"
تا بدانی که چه بسیار تو را میبینم
دل اگر داشت به دل راه، مرا میدیدی
من که در روز، نود بار تو را میبینم!
《طاهری》 هستم و همسایهی باباطاهر:
هر کجا بنگرُم ای یار تو را میبینم
لب تو بامیه و گونهی تو زولبیاست...!
من فقط موقع افطار، «تو» را میبینم!!
"محسن طاهری"
+در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
هرنمازی که به یادت شکنم باطل نیست :)
+این پنجره بین من و توست مرابوسه بزن
بوسه ازآن طرف شیشه حلال است عزیـــــز ^_^
ای دلبر من ای قد و بالات سه نقطه!
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطه
لب بووووق دهن بووووق تمام سر و تن بووووق!
اصلا چه بگویم که سراپات سه نقطه
برخیز و میان همگان جلوه گری کن
حالِ همه در حال تماشات سه نقطه
آخر به زری، یا ضرری، یا که به زوری
میگیرم از آن گوشه ی لبهات سه نقطه
چشم من و گیسوی تو (نه) چادر تو (خوب)!
دست من و بازوی تو (نه) پات سه نقطه
"تا باد صبا پرده ز رخسار وی انداخت"
این بخش خطرناک شده، کات، سه نقطه
آخر چه بگویم که توان چاپ نمودن!؟
ای بر پدر کل ادارات سه نقطه!...
" هادی جمالی "
بیا لباس هم باشیم و
دکمه دکمه
روی تن هم بوسه بدوزیم
دلم می خواهد
دست من در آستین تو باشد
دست تو در آستین من
طوری که عطر تنمان گیج شود
و آغوش ، نفهمد چه کسی
آن یکی را بیشتر از
آن یکی دوست دارد
راستش را بخواهی
من از این جنس سردرگمی ها
که نمی دانی، تار
عاشق تر است
یا پود...
خوشم می آید
"رسول ادهمی"
+اندکی صبر again ...:|
+من نام تو را به مادرم می گویم ^_^
+دریا چیز خوبیه اگه محتاج بقیه نباشی
+گفتم کاش زمستون تند بگذره حالا داره تندتر ازتند می گذره جانم یه نفس بکش :|
+گوشیدنی قدیمیه کیفیت بهتر دم دست نبود:))))