دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

روزه های سکوتم اجباریست
سمبلی مادرانه از ننگم

سنگرم را به دشمنم دادی
من هنوز احمقانه می جنگم !


عاشق زنی مشو که می خواند

که زیاد گوش می دهد

زنی که می نویسد

عاشق زنی مشو که فرهیخته است

افسونگر، وهم آگین، دیوانه

عاشق زنی مشو که می اندیشد

که می داند که داناست، که توانِ پرواز دارد

به زنی که خود را باور دارد

عاشق زنی مشو که هنگام عشق ورزیدن می خندد یا می گرید

که قادر است روحش را به جسم بدل کند

و از آن بیشتر عاشق شعر است

(اینان خطرناک ترین ها هستند)

و یا زنی که می تواند نیم ساعت مقابل یک نقاشی بایستد

و یا که توان زیستن بدون موسیقی را ندارد

عاشق زنی مشو که پُر، مفرح، هشیار، نافرمان و جواب ده است

که پیش نیاید که هرگز عاشق این چنین زنی شوی

چرا که وقتی عاشق زنی از این دست می شوی

که با تو بماند یا نه

که عاشق تو باشد یا نه

ازاینگونه زن بازگشتِ به عقب ممکن نیست

هرگز...




+ممکن هست اینجوریام نیست بنظرم :\

حالا شایدم درست بگهـ :)



+بانوی ستاره چین 

  • ❤️ ...

نظرات  (۶)

کلا عاشق نشین با خیال راااحت...
پاسخ:
گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود

از هرچه زندگیست دلت سیر می شود

گویی به خواب بود جوانیمان گذشت

گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود

کاری ندارم آنکه کجایی چه می کنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود
دگر دیر شد و دلم پیر شد و سیر شد و نفسم به تیزی شمشیر شد...
مرسی از شعر قشنگت...
پاسخ:
مرسی از جواب قشنگتون 
اما دیر نشده هااااا 

ماهیو هر وقت از آب بگیری تازست یه ضرب المثل کلیشه ای اما کاربردی :)
قبول
پاسخ:
ماشاالله آماده بودید قبول کنید 
خوب چه کار کنم من تازه داشتم عاشق می شدم که خراب شد
پاسخ:
خب اشتباه کردید دیگه شما اگه مرد وفاداری باشید میتونید همچین زنی انتخاب کنید 


از عاشق شدن که نباید پا پس کشید :)
ای نگاهت از شب ِ باغ ِ نظر ، شیرازتر
دیگران نازند و تو از نازنینان ، نازتر
چنگ بردار و شب ما را چراغان کن که نیست
چنگی از تو چنگ تر ، یا سازی از تو سازتر
قصۀ گیسویت از امواج ِ تحریر ِ قمر
هم بلند آوازه تر شد ، هم بلند آوازتر
گشته ام دیوان حافظ را ولی بیتی نداشت
چون دو ابروی تو از ایجاز ، با ایجازتر
چشم در چشمت نشستم ، حیرتم از هوش رفت
چشم وا کردم به چشم اندازی از این بازتر
از شب جادو عبورم دادی و ، دیدم نبود -
جادویی از سِحر چشمان تو پُر اعجازتر
آن که چشمان مرا تَر کرد ، اندوه ِ تو بود
گر چه چشم عاشقان بوده ست از آغاز ، تَر

"علیرضا قزوه"
پاسخ:
بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید

ای آنـــکه مـــرا بــرده ای از یاد ، کجایی ؟
بیــگانه شدی ، دست مریـــزاد ، کجایی ؟


در دام تــوأم ، نیست مـــرا راه گـریــــزی
من عاشق ایــن دام و تو صیّاد ، کجایی ؟


محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت
آوار غمت بـــر ســــرم افتـــاد ، کجایی ؟


آســودگی ام ، زنــدگی ام ، دار و نــدارم
در راه تــو دادم همه بـر بــــاد ، کجایی ؟


اینجا چه کنـــم ؟ ازکه بگیـــرم خبرت را ؟
از دست تــو و ناز تـو فریـــاد ، کجایی ؟


دانم که مــرا بی خبـــری می کشد آخر
دیــــوانه شــدم خانه ات آباد ، کجایی ؟

پریناز جهانگیر

پاسخ:
عاااالیههههه عااااالی 

از جمله خانه ات آباد خوشم میاد ^_^

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی