دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

من از سر پیچ با سری گیج تا ته هیچ رفتم

دلــ نوشتـ♥ـ

روزه های سکوتم اجباریست
سمبلی مادرانه از ننگم

سنگرم را به دشمنم دادی
من هنوز احمقانه می جنگم !

سردم شده بدجور عزیزم «بغلم کن»

یخ کردم از این سوز ِ دمادم «بغلم کن»


تا باد ، مرا با خود از این کوچه نبرده

بی دغدغه ، با دغدغه محکم «بغلم کن»


دنیا همه مشتاق ِ تو هستند ولی تو 

با وسعت ِ شوق ِ همه عالم «بغلم کن»


شد شایعه «غم» خورده در این کوچه یکی را

تا آن که نبلعیده مرا هم «بغلم کن»


این شهر همه در پی حرفند و حسودند

آهسته و پیوسته و کم کم «بغلم کن»


از لطف ِ تو هر بی سر و پایی شده آدم

امید که من هم شوم آدم «بغلم کن»


من داوطلب آمده ام تا که بمیرم 

این جاست همان خطّ ِ مقدّم «بغلم کن»


گیریم که پیش از همه با این عمل ِ زشت

رفتیم جهنّم ، به جهنّم «بغلم کن»


حتّا بشود محشر ِ عُظمی همه دنیا

ای رهبر ِ دل های معظّم «بغلم کن»


اَنْکحْتُ وَ زَوّجْتُ دلم عاقد و شاهد

ای عشق شدم من به تو محرم «بغلم کن»


 +شاعر؟!


  • ❤️ ...

نظرات  (۷)

بـه بـه... خیلی خوب بود... ساده و دوست داشتنی...
پاسخ:
مرسی مرسی بسیااار :))
فوق العاده زیبا
پاسخ:
فوق العاده متشکرم 
مادربزرگـــــم همیشه میگفت :
قلبت که بی نظم زد ،
بدون که عاشقی …
اشکت که بی اختیار سرازیر شد ،
بدون که دلتنگی …
شبت که بی خواب گذشت ،
بدون که نگرانی …
روزت که بی شوق آغاز شد ،
بدون که ناامیدی …
سینت که بی جا آه کشید ،
بدون که پُرحسرتی …
دلت که بی دلیل گرفت ،
بدون که تنهائــــــی …
امروز تو نیستی مادربزرگ ،
امّا …
اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم !
ایکاش قبل ِ رفتنت ، چارهٔ این وقتایی که
برام پیش بینی کردی رو هم میگفتــــــی … !
پاسخ:
هعییییییییی دادا 

لب های تو لب نیست ! عذابیست الهی

باید که عذابی بچشم گاه به گاهی


در لحظه دیدار تو ، گفتم که بعید است

چشمان تو من را نکشاند به تباهی


لب های تو نایاب تر از آب حیات است

تو سوزن پنهان شده در خرمن کاهی


این کار خدا بوده که یکباره بیفتد

در تنگ بلور شب من مثل تو ماهی


ای شاخه نبات غزل حافظ شیراز !

معشوقه ی مایی چه بخواهی چه نخواهی


میثم قاسمی


پاسخ:
بهههههه بههههههههه 
هیچکس حاضـر نشد این قصـه را باور کند
جای من باشد، دو روز از زندگی را سر کند

در مسـیـر بـاد پـایـیـزی شکفـتـم! لاجـرم
میـرسد از راه تا این غـنـچـه را پـرپـر کنـد

تـک درختـی بـودم و هر کاروانـی که رسید
خـستـگـی آورد بـلـکـه در کـنــارم در کـنـد

بـارگــاهـی در مـیـان مـردمـی غـم پــرورم
هرکسی آمـد، فقـط آمد که چشمـی تـر کند

عـشـق لازم بـود، امـا دیـر فـهـمـیـدم هـوا
مـی تـوانـد آتـشـی را بـاز شعـلـه ور کـنـد

می کشـم در آینـه خود را در آغوش خودم
می تواند این هـم آغوشی مـرا بهتـر کنـد؟!


"پـیـمــان بـرنــا"
پاسخ:
بار آخر من ورق را با دلم بُر میزنم!

 

بار دیگر حکم کن!

 

اما نه بی دل!

 

با دلت، دل حکم کن!

 

حکم : دل!

 

هرکه دل دارد بیندازد وسط...!

 

تا که ما دل هایمان را رو کنیم!

 

دل که روی دل بیفتاد ، عشق حاکم می شود...

 

پس به حکم عشق بازی می کنیم!

 

این دل من!

 

رو بکن حالا دلت را...!

 

دل نداری؟!

 

بُر بزن اندیشه ات را...!

 

حکم لازم:



دل گرفتن،



دل سپردن،



هردو لازم!

 

        " عشق،لازم...! "
یه چیزی هست به اسم "بــــغــل".
لـــامـــــــصب دوای هــــر دردیــــــه ..!
بغل خعلی خوبه 
ببین بیا منو بغل کن
هر وخ دوس داشتی بیا 
اصن ماهی یه بار بیا 
نَه 
سالی یه بار بیا 
ولی بغلم کن
پاسخ:
واقعا ^_^

شعر از محمدعلی شفائی متخلص به علی آبان هست

پاسخ:
ممنون😍

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی